«مرگامرگ‌» نمایشی که می‌خواهد حرف بزند اما نمی‌تواند

قصه، شیوه‌ روایی درستی را در بر ندارد و مدام در آن پرش ایجاد می‌شود. گروه فرم در معنای نمایش مستقر نمی‌شوند و مداوم جای آنها در جهان قصه بی‌دلیل عوض می‌شود، هنگامی که آنها روی خاک دراز کشیده‌اند و طبیعتاً این ذهنیت القا می‌شود که آنها در جبهه‌ زمین شمشیر می‌زنند اما این‌گونه نیست و در جایی دیگر طرف آب و آسمان را می‌گیرند و این عدم وحدت مخاطب را به هم می‌ریزد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر الگونیوز؛ مدتی می‌شود که نمایش «مرگامرگ» در مجموعه فرهنگی هنری مولوی بر روی صحنه است ، نمایشی اساطیری که درباره‌ ماموریت عزرائیل است.

در ابتدا هنگام ورود مخاطب به سالن نمایش، بازیگران با فرم و شیوه‌ ایستایی و درازکش روی صحنه قرار دارند که معنا و مفهوم خاصی را به مخاطب القا نمی‌کند. عزرائیلی که با بیان و فرم بدنی عجیب و غیر مرتبط روی صحنه حضور دارد و از جایی به بعد روایت پرداخت منظمی به وی ندارد و تماشاگر او را فراموش می‌کند و گویا کارگردان در تلاش بوده که با موتیف‌های بدنی مدام او را در چشم مخاطب دیکته کند اما نمی‌شود و جز بی‌قراری نگاه، دستاورد دیگری در مخاطب ندارد.

حضور اسطوره‌هایی چون خورشید، آسمان و… در نمایش کمکی به روایت نمی‌کند بلکه موضوع اصلی را نیز از یاد می‌برد. قصه، شیوه‌ روایی درستی را در بر ندارد و مدام در آن پرش ایجاد می‌شود. گروه فرم در معنای نمایش مستقر نمی‌شوند و مداوم جای آنها در جهان قصه بی‌دلیل عوض می‌شود، هنگامی که آنها روی خاک دراز کشیده‌اند و طبیعتاً این ذهنیت القا می‌شود که آنها در جبهه‌ زمین شمشیر می‌زنند اما این‌گونه نیست و در جایی دیگر طرف آب و آسمان را می‌گیرند و این عدم وحدت مخاطب را به هم می‌ریزد. اکسپوزیسیون (افشا) در متن به درستی اتفاق نمی‌افتد و حتی تعدادی از کاراکترها پس از اتمام نمایش همچنان گنگ باقی می‌مانند. نور در نمایش جنبه‌ای جز تأکید بر رنگ لباس‌ها ندارد و این تکرار معنایی را در بر نمی‌گیرد. صحنه‌ دو سویه انتخابی اشتباه است زیرا تعدادی از میزانسن‌ها در یک جهت ماسکه (پوشیده) می‌شود و مخاطب آن را از دست می‌دهد.

در نقاطی از نمایش پلی‌بک‌هایی از موسیقی‌های محلی جنوب را می‌شنویم که باز مدلولی برایش نیست و گروه موسیقی که در کنار صحنه قرار دارد در نود درصد نمایش منفعل است و پس از شنیدن آواهای جنوبی شنیدن صدای سازهایی چون گیتار فضا را می‌شکند و بیشتر مخاطب را سردرگم می‌کند و یک‌پارچگی را بیش از پیش خدشه دار می‌کند.

بازیگران همه اعم از کاراکترهای مستقل و حتی گروه فرم خوب و باور پذیر و مسلط بودند اما آنچه که نمایش را برای تماشاگران، تجربه‌ای دلچسب و پربار نمی‌کند کارگردانی و متن نمایش است که هیچ روند قابل رویت و ملموسی را دربر ندارد.

«مرگامرگ» نمایشی است که می‌توانست بهتر نوشته و بهتر کارگردانی شود.

*علی حیدری نمایشنامه نویس و دانشجوی ادبیات نمایشی

انتهای پیام/