به گزارش گروه فرهنگ و هنر الگونیوز، در ابتدا فریبا شکوهی عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی پس از بیان علل محبوبیت فردوسی نزد ایرانیان و رمز و راز جاودانگی شاهنامه، به موضوع پیوند ادبیات و سینما اشاره کرد و گفت: هیچکس منکر نیست بین ادبیات و سینما یک پیوند و ارتباط تنگاتنگ وجود دارد اما در پاسخ به اینکه در این پیوند چه چیزی مهم است باید تاکید کرد که فیلمنامه نویس و کارگردان چه شناخت اصولی از متن و ادبیات دارند و اینجاست که پای پژوهنده ادبی به میان میآید.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم به پیشینه اقتباس از آثار ادبی در سینمای ایران اشاره کنیم، قطعاً باید از آثار فیلمسازان برجسته و پیشگامان موج نوی سینمای ایران یعنی ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، بهمن فرمان آرا و بهرام بیضایی نام ببریم. از طرف دیگر ادبیات کودک و نوجوان ما هم مرهون هوشنگ مرادی کرمانی است که بسیاری از کارگردانان مثل مرضیه برومند و زنده یاد مهرجویی از آن بهرهمند شدند.
ششمین فیلم تاریخ سینمای ایران درباره فردوسی است
این پژوهشگر افزود: اگر ورود نخستین دوربین فیلمبرداری به ایران یعنی دستگاه سینماتوگراف در زمان مظفرالدین شاه در سال ۱۲۷۹ خورشیدی را آغازگر سینمای ایران بدانیم و نخستین فیلم غیرصامت بلند سینمای ایران را که متعلق به سال ۱۳۱۲ است را مدنظر داشته باشیم، یک سال بعد فیلم فردوسی عبدالحسین سپنتا ساخته میشود. این نشان میدهد ششمین فیلم تاریخ سینمای ایران به فردوسی اختصاص داشته که یعنی برای ایرانیان در آن دوره هم قصههای شاهنامه اهمیت داشته است. در دهه ۳۰ و با آغاز فیلم فارسیها آثاری ساخته میشود اما تعداد کمتری به این موضوع اختصاص پیدا کرده است.
صنعت سینما نیازمند ادبیات است
شکوهی همچنین گفت: در حوزه فیلمنامه نویسی، تئاتر، انیمیشن، فیلم کوتاه، فیلم بلند و … آثاری ساخته شدند اما باز هم کافی نیست. صنعت سینما نیازمند ادبیات ماست، ادبیات کلاسیک و ادبیات معاصر هر دو پتانسیلهای بسیار بالایی دارند. ادبیات کلاسیک ما بسیار غنی است و جا دارد که از این قصهها، شخصیتهای مثبت و منفی، قهرمان و ضد قهرمان استفاده شود زیرا هویت ایرانی دارند و میتوانیم در عرصه جهانی آنها را به نمایش بگذاریم. در صد سال گذشته آثار زیادی درباره فردوسی نوشته شده است اما همه آنها آیا ملاک است که بتوانیم از آنها استفاده کنیم؟ قطعا نیست زیرا باید غربال شوند و فیلمساز و اهالی هنر با کارشناسان ادبی نشست داشته باشند و یک روایت صحیح را مورد توجه خود قرار دهند.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود تاکید کرد: میگویند یکی از دلایل نپرداختن فیلمسازان ایرانی به موضوعات شاهنامه عدم اقبال عمومی است اما من این را باور ندارم زیرا گرایش به شاهنامه به ویژه در شهرستانها غوغا میکند. انجمنهای ادبی و شاهنامه خوانی نشان میدهد که مردم تشنه و آماده شنیدن شاهنامه هستند. چطور میشود فیلمی شایسته اکران شود و از آن استقبال نشود. اکنون در شبکه نمایش خانگی فیلمی پخش میشود که اقبال خوبی هم از آن شده و برگرفته از داستان مکبث بود اما باید بگوییم که ما در ادبیات خودمان هم منابع بسیار خوبی داریم البته این به معنای آن نیست که بگوییم آن آثار خوب نیستند بلکه ما ایرانی هستیم و میتوانیم از آثار معتبر خودمان هم به خوبی بهره ببریم.
داستان های شاهنامه مانند فیلمنامه هستند
پروانه اسماعیل زاده از دیگر سخنران این نشست نیز درباره اهمیت داستان بیژن و منیژه از منظر فیلمنامه نویسی گفت : داستانهای شاهنامه خود مانند یک فیلمنامه هستند و فردوسی فقط جای فیلمبردار را مشخص نکرده است. داستان بیژن و منیژه دارای ویژگیهای دراماتیک و گره گشاییها، کنش و واکنش و شخصیتهای برجسته خاکستری و سیاه و سفید است که میتوان از آن حتی برای ساخت یک سریال استفاده شود. این داستان همه ویژگیهای لازم برای یک فیلم بلند و حتی سریال را دارد و اینطور نیست که تنها یک موضوع باشد بلکه داستانکهای زیادی دارد و داستان بلند بیژن و منیژه را به هم متصل میکند. این داستانکها دلشوره و توجه ایجاد میکند و مخاطب منتظر است که بداند ادامه داستان چه میشود.
خواندن شاهنامه مانند تماشای فیلم است
وی همچنین ادامه داد: سراسر این داستان عشق منیژه به بیژن است البته که بیژن در خیلی از موقعیتها میخواهد خردمندانه رفتار کند اما راه فراری ندارد و باید تا آخر مسیر برود. بنابر این شجاعانه این کار را انجام میدهد این داستان پر از تعلیقات بسیار زیباست که به کشش مخاطب بسیار کمک میکند.
متن این داستان به شدت تصویری است و شما تنها با خواندن متن گویی فیلمی را تماشا کردید و همه را میتوانید تجسم کنید.
وی خاطرنشان کرد: فردوسی در روایتش زاویه دید دارد گاهی از نگاه منیژه گاه بیژن و گاه از هر دو دور میشود و شخصیت دیگری را وارد میکند و با زاویه دید شخص سومی داستان را ادامه میدهد.
شاهنامه در زمانه بدون رسانه چگونه روایت میشد؟
در بخش دیگری از این نشست کاوس ندایی با اشاره به شیوههای اجرای داستانها زمانهای که رسانههای ارتباط جمعی در اختیار نبوده به اهمیت فعالیتهای نقالان، پردهخوانان و مرشدها اشاره کرد و گفت: اجراها در گذشته به صورت زنده انجام میشده و به نوعی نقالی بوده و با توجه به ظرفیت مخاطب و نوع داستان تغییراتی در نحوه اجرا لحاظ میشده است. خنیاگران یا گوسانها با توجه به محتوای داستان و در نظر گرفتن اینکه برای کدام گروه اجتماعی آن اثر اجرا میشود شیوه روایی خود را تغییر میدانند. این شیوه از زمان ایران باستان وجود داشته و تا حدود سالهای ۱۳۴۰ ادامه داشته است.
وی افزود: شکل اجرا گاهی فردی و گاهی گروهی بوده است. در ابیاتی که در شاهنامه آمده خنیاگران همراه با ساز نیز داستانها را بیان میکردند اما شاهنامه مطابق متن در دربار شاهان اجرا میشده حتی در دربار غیر ایرانیان مثل هندیان و شاهان عثمانی نیز رواج داشته است. در میان مردم عادی، به طور مثال برای صنعتگران، شرح دلاوریها و جوانمردیهای شاهنامه روایت میشده است. شاهنامه به صورت ترکیبی از شعر و نثر اجرا میشده و نقال و پرده خوان با استفاده از ابزار و وسایلی که در اختیار داشته این داستان را اجرا میکرده است و به این شکل توجه بیننده و شنونده را به خود جلب میکرد.
در این نشست کیخسرو دهقانی نیز ابیاتی منتخب از داستان بیژن و منیژه را قرائت کرد.
انتهای پیام/
دیدگاهتان را بنویسید